یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید ورفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید ورفت
من در سکوت و بغض و شکایت ر سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید ورفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید ورفت
برچسب : نویسنده : tanha2qamo بازدید : 30